- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
تا باز کرد در دل روضه لهـوف را در خـون تـپـیده دیـد تمام حروف را میدیـد واژههـا همه فـریـاد میزنـند داغی عـظیم و مرثیههای مخوف را میدیـد تیـرها که نـشـانه گـرفـتـهاند خـورشـید چـشـمهای امـام رئوف را آمـادۀ هــجـوم بـه قـلـب مـطـهــرش پُر کردهاند نیـزه به نیـزه صفوف را این دشنههای تشنه به تصویر میکشند بر مشعر الحرام گـلـویش وقـوف را انگـار از ضریح تـنـش باز میکـنند با نعـلهای تـازه دخـیـل سـیـوف را
: امتیاز
|
ذکر مصائب عصر عاشورا شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
کمکم غـروب واقـعـه از راه میرسـید یک زن میان دشت، سراسیمه میدوید این خـیـمهها نبـود که آتش گـرفته بود آتش مـیـان سـیـنـۀ او شعـلـه میکـشید راهی نمانـده بود برایش به غیر صبر باید دل از عـزیـز سفـرکـرده میبـرید مردی که رفت و از سر نی حسّ بودنش قطره به قطره سرخ و غریبانه میچکید آن مرد رفت و واقعه را دست زن سپرد بایـد حـمـاسه پشت حـمـاسه میآفـریـد
: امتیاز
|
ذکر مصائب عصر عاشورا و قتلگاه سیدالشهدا علیهالسلام
نـام حـسین بـردم و عـالـم صفا گرفت از خـانـۀ کـریم، سـلـیـمـان بهـا گرفت منت گذاشت بر سر نوکر که در ازل خاک اضافهای صله داد و گدا گرفت ما را علی برای حسینش خریده است شکـر خـدا که دست گـدا، آشـنا گرفت گرچه برای عـشق تو مَحرم نبـودهایم از مـرهم نـگـاه تو دلها شـفـا گـرفت مـولا به محـضرت کم ما و کـرامـتت شاید شد و ز مرحمـتت کـربلا گرفت حالا که صحبت از حرم و کربلا شده قـلبـم به یـاد کـشـتۀ دشـت بـلا گـرفت از ساعتی که جسم حـسین ناتـوان شد چشمش میان گودی و خیمه خطا گرفت گـرگـان به نیت حـرم و غـارت آمدند چـشم حـرام خـیـمـۀ خـون خدا گرفت حـال مـخـدرات حــرم بـیقــرار شــد دور و بر خـیام حـسین بیحـیا گرفت گـودال و خـیمه و طپش قـلب کودکان زینب میان گودی و خیمه عزا گرفت “وَ الشِّمْرُ جالِسٌ” دل زینب کـباب شد خنجـر حیا نکرد سر او از قـفا گرفت
: امتیاز
|
ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
میان عرش و زمین این چنین طنین افتاد «بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد« نه روی خار زمین پیکرش به خون غلتید به روی خـاک سـتم روی نـازنین افتاد ز صدر زین، چه بگویم که با رخ گلگون به موجی از یم خون خاتم و نگین افتاد نـدارد او بـجـز از تـیـغ قـاتـلـش یـاری به قـتـلگـاه بـلایـی که بیمـعـیـن افـتـاد بریخت خون جبینش به روی لبهایش چو راه تـیـغ ستـمگر بر آن جـبین افتاد گرفت ظلـمت هـستی دوبـاره عـالـم را چراغ چشمۀ عرشی چو بر زمین افتاد تـنـش ز تـیـغ سـتـم پـاره پـاره گـردیده ز پـارههای تنـش رخـنهها به دین افتاد تـمام گـلـشن عـمرش خزان شده، یعنی به زیر حـنجره، شمشیر لاله چین افتاد هـزار و نُهـصد و پنجـاه زخـم او یعنی ورق ورق به زمین مصحف مبین افتاد تمام غـربت او را نموده حس «یاسر» به روی خاک عزایش چو دل غمین افتاد
: امتیاز
|
ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
تشنگی مثلِ غباری شد توانش را گرفت بیرمق شد چشمها،اشکِ روانش را گرفت تا فرو شد نیزه در حلقش، دلِ زهرا شکست نالههایِ مادری گویا که جانش را گرفت “یا بُنّی” شد پراکـنده به هر جایِ جهان این ندا در قتلگه خیلی امانش را گرفت لعـنتِ هفـت آسمان بر کـینهتوزیِ سنان نیزهای زد بر گلو و خون دهانش را گرفت حرمله پرتاب کرد از چلّهاش تیرِ سهپر قلبِ آقا این طرف ضربِ کمانش را گرفت از رویِ مرکب زمین افتاده با حالِ خراب ذکر یا اللّه و یا مـنّان زبانـش را گرفت شیعیانش را دعا میکرد در گودالِ خون این دعایِ خاص قلبِ مهربانش را گرفت صورتش بر خاک بود و گاه میگفت العطش تشنگی مثلِ غباری شد توانش را گرفت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در هنگام وداع
بعد یک عمر که با بودن تو سر کردم حـال باید تک و تنهـا به حـرم برگردم من به لبخـند سرِ صبح تو عـادت دارم پس نخور غصه شبیه تو رشادت دارم من بمـیرم اگر این عشق هـلاکـم نکـند سایـهات را ز سـرم کاش خدا کم نکند دشـمـنت از دل گـودال اگر زد سـنگـم تو بمان خیمه خودم میروم و میجنگم با تو هستم پسر فاطمه! خواهش کردم از کنارم نرو مثل همه! خواهش کردم طاقـتم نیست ببـیـنم سـرت افـتاد زمین اینقـدر آه نکـش، خواهـرت افتاد زمین خواهرم، عاطـفۀ خواهریم را چه کنم؟ پـیـرهـن بـافـتـۀ مـادریـم را چـه کـنـم؟ دیدم از دور کسى چکمۀ خود پا میکرد زیر حـلقـوم تو را شـمر تماشا میکرد حاضرم رو بزنم، چنگ به رویت نزنند موى خود را بکنم، پنجه به مویت نزنند
: امتیاز
|
ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام و عصر عاشورا
دردا که درد و مـاتم تو بیطـبیب ماند در گـوش پـاره، نـالـۀ امن یجـیب ماند ای راوی حـمـاسۀ سـرهـای سـربـلـند! تنها حکـایتی ز تو از بـوی سیب مـاند مبـهـوت مـانـده چـشم ترم بر نگـاه تو ســربـاز کـرده عــقـدۀ دیــریــنـۀ دلـت ای پـاره پـارهتـر بـدنـت از حـمـایـلـت شد خـشکتـر لب تو ز خاک کـویرها ای کاش، رنگ آیـنه زنگـار میگرفت ای کاش، روز همچو شب تار میگرفت بر گوش میرسید کـماکان صدای تـیغ بـاران تـیر بـود و فـضا غرق دود بود بر روی خاک، تشنهلبی در سجود بود از گیر و دار شورِ اذانها، اقامه رفت
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در وداع با حضرت زینب سلام الله علیها
با سرشكت شد دلم در بین مژگانت اسیر بیش از این با اشك بر من راه میدان را مگیر خوب میدانم كه قبل از رفتنم جان میدهی رنگ رخساره خبر میدهد از سر ضمیر خواهرا در پیش چشمانم به خود لطمه مزن ای گل روی تو نازكتر ز گلبرگ حریر خواهشی دارم بیا و بر غم من صبر كن راه را بگشا به رویم سد مكن برمن مسیر لحظههای آخر است و مادرم چشم انتظار سینهام تنگ است خواهر لحظهها دیر است دیر پیش پای مركـبم كمتر بزن بر سیـنهات دور كن از پیش چشمان من این طفل صغیر مـیروم امـا پـریـشـانـم پـریـشـان تـوأم بیش از با اشك بر من راه میدان را مگیر
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در هنگام وداع
سخت است بهـر من که برادر نبینمت میمیـرم از فـراق رخـت، گر نبینمت آرام جـان من، کـمی آهـسـتـهتـر بـرو بگـذار تا که خـسـته، مـکّـدر نبـینـمت کـردم هـمـاره زمـزمـه امن یجـیب را تا یک نفس شکسته و مضطر نبینمت یک دم چـگـونـه زنده بـمـانم بدون تو دیگـر چگـونـه این دم آخـر نـبـیـنـمت فیض زیـارت تو به هر کس نـمیرسد حیف است ای حـسین، مکّـرر نبینمت ایکاش عمر من بسر آید که این چنین تنهـا به پیـش این همه لـشگـر نبـینمت ایکاش من به جای تو پرپر زنم، ولی هرگز به خاک غـمـزده پـرپـر نبینمت کـردم دعـا بـرای توای آفـتـاب عـشق تـا زیر ابـر نـیـزه و خـنـجـر نبـینـمت پیش از شهادتت تو دعا کن که بعد تو من غـرقـه خـون برابر مادر نبـیـنمت ای سـرو سـرفـراز، به گودال قـتلگـاه ایکاش من بـمـیرم و بیسـر نبـیـنمت خون گریه کن «وفایی»ازاین درد جانگداز هرگز بدون چـشم ز خون تر نبـیـنمت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در شب عاشورا
بیش از دمی که در دل صحرا ببینمت بـگـذار امـشـبی تک و تنـهـا بـبـیـنمت از هم گـسـسـته رشته عـمر مرا غمت مـگـذار بـیکـفـن شـبِ فـردا ببـیـنـمت گفتی که خواب دیدی و نیزهنشین شدی آیـا سـزات ایـن هـمـه بــالا بـبـیـنـمـت داری نـگــاه جـانـب گــودال مـیکـنی در قـتـلـگـاه تـشـنـه لـب آیـا ببـیـنـمـت از کـودکی مصیبت و غم دیدهام، ولی بـایـد تو را مـصـیبت عـظـمی ببـینمت
: امتیاز
|
ذکر مصائب شب عاشورای سیدالشهدا علیهالسلام
امـشـب مـحـارم پـاسـدار خـیـمهگـاهـند امشب تمام دخـتـران در سـوز و آهـند کـار عـطـش در خـیـمـهها بـالا گـرفته هر تشـنهای در گـوشـهای احـیا گرفته امـشـب تـمـام قـلـبهـا را غـم گـرفـتـه چـون دخـتـر شـیـر خـدا مـاتـم گـرفـته امشب سـزد گـر جـان عـالم بر لب آید چون یک جهان ماتـم سـراغ زینب آید یک سو دو چشم خواهری بر شش بردار یک سو دو چشم شش بردار محو خواهر افـسوس جز غـم حـرفشان با هم نباشد حرفی به لبها جـز فـراق و غم نباشد حرف از سنان و از خدنگ و تیر آنجاست حرف از گلوی پاره و شمشیر آنجاست حرف از گلوی تشنه و صد پاره آنجاست حرف از به غارت رفتن گهواره آنجاست حـرف از سـر بـریده کـوی ثـنان است حرف از غل و زنجیر و پای کودکان است
: امتیاز
|
ذکر مصائب عصر تاسوعای سیدالشهدا علیهالسلام
عصر تاسوعاست ای نقّاش فردا را نکش صبح دریا را کشیدی ظهر صحرا را نکش خسته با زین و یراقی واژگون آشفتهیال بیسوار و غرق خون آن اسب زیبا را نکش یا تمام صفحه را با خیمهها همرنگ کن یا به غیر از ما رأیت الا جمیلا را نکش آن به دریا رفته دیگر بر نمیگردد به دشت خشکی لبهای فرزندان زهرا را نکش او که مجنون بود، مجنون ماند، مجنون شد شهید مادرش لیلاست واویـلای لیلا را نکش ما که جا ماندیم در ما رنگ عاشورا نبود آبـروداری کـن و رسـوایی ما را نکش عاقبت آن مرد مردستان میآید بعد از آن کس نگوید آن قد و بالای رعنا را نکش
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام با یاران خود در شب عاشورا
هر که را نیست سر دادن سر، برگردد زآن که خورشید در این معرکه بیسر گردد دست او مثل اباالفضل میافـتد بر خاک با حسین بن عـلی، هر که بـرادر گردد زهر در قلزم اگر بود، به جان مینوشید مالک این گونه فقـط مالک اشـتر گردد زندگی کردن او، در گرو مُردن اوست لاله پیـوسـته بر آن است که پرپر گردد ظهر فـردا، که زمین آرزوی مرگ کند و زمان سـعی نمـایـد به عـقـب برگردد عصر فردا، که دو خورشید بر آید به افق و زمین روشـنـیاش چـند بـرابـر گردد عصر فردا، که سر دوست دمد بر نیـزه ظهر فردا، که جهان عرصه محشر گردد
: امتیاز
|
ذکر مصائب شب عاشورای سیدالشهدا علیهالسلام
امشب است آن شب، که بر پا شور محشر میشود زینب غـمـدیده، فـردا بیبـرادر میشود امشب است آن شب، که فردا در زمین کربلا حجت کبرای حق، بییارو یاور میشود
: امتیاز
|
ذکر مصائب شب عاشورای سیدالشهدا علیهالسلام
شیعیان فردا حسین بی یار و یاور میشود خونجگر زینب ز داغ شش برادر میشود بر سر دست حسین از تیر ظلم حرمله پاره حلق نازک شیرخواره اصغر میشود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت عباس علیهالسلام با سیدالشهدا علیهالسلام
شـرمـنـدهام نـشد که بـمـانم کـنـارِ تو تـسکـین شـوم بـرایِ دلِ بیقـرارِ تـو اشکِ رقـیه دیدم و گـفـتم که میشوم مرهم به زخـمهای دلِ غُـصِّـهدارِ تو رفـتم فُـرات را به حـضورت بیاورم تیری به مَشک خورد و شدم شرمسارِ تو این نیـزهها نذاشت که با خود بیاورم آبی بـرایِ کـودکِ چَـشـمانـتـظـارِ تو تا پایِ دشمنان نـرود سمتِ خـیـمهها دست و سر و تمامِ تَـنـم شد نـثـارِ تو با ذکـر یـا أخـا تـو به بـالـیـنـم آمـدی بـا این حـساب من شـدهام از تـبارِ تو
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت حضرت عباس علیهالسلام
به تـمـنـای لب تو قـلـب دریـا سـوخـته صورتت افتاده روی خاک وصحرا سوخته پیکرت را جمع کردم قد یک گهواره شد زیر خورشید عراق این قد و بالا سوخته تیرها نه در میآید نه از آن سو میرود جای جای تو در این اوضاع یکجا سوخته کاش میشد تا همینجا پیش تو خاکم کنند من که پیش چشمهام انگار دنیا سوخته پاشو برگـردیم خیـمه قبل آنکه بشـنوی در میان شعلهها گـیـسوی زنها سوخته تو نـباشی دخـتـرانم را اراذل میزنـند صورت هر دختری در بین دعوا سوخته
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت حضرت عباس علیهالسلام
شیـر میدان دار بودی پس چرا افتادهای ای امان خـیـمهها از چه ز پـا افتادهای آنقدر گفتی که هستم خاک پایِ مادرت حال، روی دامن خـیرالنـساء افـتـادهای
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
خدا بخشیده بر رویت جهانی از لطافت را هنرمندانه طرحی نو زده، این قد و قامت را تو آن ماهی، که یک ایل عاشقانه خیرهات میشد به رخسارت خدا گویا، تراشیده ملاحت را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
یا ابوفاضل که گفتم بال و پر آمد وسط بهرِ گـفـتن از کمالاتت هـنر آمد وسط در فضایی که همه مبهوت هستند ای کریم دل خودش را زد به دریا و جگر آمد وسط مانده بودم تا که تـشـبیـهی بگـویم آشنا در همین اثنا شباهت از پدر آمد وسط کامِ من پُر از عـسل شد تا گـفتم نامِ تو دوّمین بار آمدم گویم شکـر آمد وسط ماهِ رویت را بنازم ای جمالت قـبلهگاه در مقـامِ صورتت دیدم قـمر آمد وسط مردِ رزمی و نداری یک نفر مانند خود واردِ میدان شدی اصلاً خطر آمد وسط بازوانِ تو یـداللّه است در هر بُـرههای تیغ در کف آمدی گویا شرر آمد وسط تار و مارِ کوفـیان کاری ندارد بهرِ تو هیبتت دیدند و چندین محتضر آمد وسط امرِ مولایت رسید و جنگ را تعطیل کرد مشگِ خالی و شرابِ چشمِ تر آمد وسط ساقی لب تشنگـان! آبی فراهم شد ولی یک عمود آهـنین و یک تبر آمد وسط وقتِ افتادن ز مرکب فاطمه لبیک گفت از دهـانِ مـادری لـفـظِ پـسر آمد وسط
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام ( زبانحال حضرت)
من کیم روی حقایق من کیم من پشت دینم من کیم شمشیر خونریز خدا بازوی دینم من کیم سـردار و سرباز امام راسـتـینم من کیم دست حسین ابن علی در آستینم من کیم در جبهه شور و وفا فتح المبینم من کیم فرزند حیدر من کیم یار حـسینم من کیم از کودکی مشـتاق دیدار حسینم من کیم با جان شیـریـنم خـریدار حسینم من کـیم استاد دانـشگـاه ایـثـار حـسـیـنم من کـیم عـبّاس فـرزند امـیـرالمـؤمنـینم من کیم عـبّاس فـرزند امـیـرالمـؤمنـیـنم من کـیم عـبّاس فـرزنـد امیـرالمـؤمنـینم من کـیم عـبّاس فـرزنـد امیـرالمـؤمنـینم من کـیم عـبّاس فـرزنـد امیـرالمـؤمنـینم من کـیم عـبّاس فـرزنـد امیـرالمـؤمنـینم من کـیم عـبّاس فـرزنـد امیـرالمـؤمنـینم
: امتیاز
|